نظریه علم دینی حداکثری
دین در نظریه علم دینی حداکثری، به معنای مصطلح و جامع تعریف شده است و درباره ترابط علم و دین، سایه دین را بر سر تمامی علوم میگستراند.ایت الله جوادی آملی(دام ظله)، امکان علم دینی را پذیرفته، با دو روش تفسیری و روش فلسفی آن را اثبات میکند.ایشان درباره چگونگی تحقق علم دینی، رویکرد حداکثری به دین را میپذیرند و معتقدند دین شامل تمامیعلوم میشود و علم غیردینی وجود ندارد. دیدگاه حداکثری علم دینی، سه مرحله است: ۱. قراردادن عقل در هندسه معرفت دینی؛ ۲. تنقید بنای عقلا توسط شارع؛ ۳. تبیین کلیات علوم به وسیله دلیل نقلی.این مراحل به صورت تکاملی همه علوم را در بر میگیرد.
تعداد کلمات 3231/ تخمین زمان مطالعه 16 دقیقه
سالیانی است که نزاع علم و دین یا مدرنیته و اسلام و نوع رابطه میان آن دو، توجه متفکران اسلامی و سکولار درایران، جهان اسلام و غرب را به خود جلب کرده است و برای ما تحلیلگران بهویژه فیلسوفان دین، از اهمیت ویژهای برخوردار گشته است.[3] در جهان غرب بعد از دوره رنسانس،این مباحث به چالش جدی تبدیل شد و مورد توجه اندیشمندان قرار گرفت. عدهای با جداانگاری رابطه علم و دین ادعا کردند: هر کدام حوزهای مستقل دارند، بهگونهای که کار دین را صرفا در امر هدایت دانستند و کار علم را در تبیین و کشف رابطهها پنداشتند.
ایان باربور در کتاب علم و دین مینویسد:
«دو مکتب فکری غالب بر این نکته تأکید دارد که دین روشهای خاص خود را دارد، که به کلی با رویههای علمیفرق دارد».[4]
این دغدغه در جهان اسلام بهگونهای دیگر، توجه اندیشمندان اسلامی را به خود جلب کرده است. عدهای همچون پرفسور نقیب العطاس، دکتر اسماعیل فاروقی، دکتر سید حسین نصر، آیت الله جوادی آملی، دکتر گلشنی، حجتالاسلام والمسلمین سید منیرالدین حسینی، دکتر خسرو باقری و ... علم دینی را قبول داشته، اسلامیشدن دانشگاهها را پذیرفتند و گروهی از روشنفکران سکولار، منکر علم دینی شدند و برای علم و دین دو حوزه کاملا مستقل مطرح کردند.
آیت الله جوادی آملی در کتابهای مختلف، همچون منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، شریعت در آیینه معرفت، دینشناسی، انتظار بشر از دین، نسبت دین و دنیا، و در کتابهای تفسیری مانند تسنیم، نگاه مثبتی به علم دینی داشته اند. این مقاله بهتقریر به دیدگاه ایشان در زمینه علم دینی خواهد پرداخت، اما از آنجا که دیدگاه ایشان منوط به شناخت مباحث مقدماتی (همانند شناخت دین، شناخت عقل، رابطه عقل و دین، تعارض علم و دین و هماهنگی آن دو) خواهد بود، لذا این مباحث را به عنوان مقدمات ضروری، مورد بحث و نظر قرار خواهیم داد.
١.تعریف دین
لغتشناسان، برای کلمه دین، معانی متعددی ذکر کردهاند؛ همانند «جزاء، حساب، اطاعت، اسلام، عادت و ...»[5]؛ اما در نگاه دقیق، معنای کلمه دین، اطاعت و فرمانبری از قوانین معین و ثابت است و معانی دیگر از لوازم معنای دین به حساب میآید. «در معنای دین دو قید معتبر است: یکی انقیاد و خضوع و دیگری اینکه آن انقیاد در برابر برنامه خاصه باشد و اما مفاهیمی مانند اطاعت و تعبد، محکومیت، مقهوریت، تسلیم، قانون یا جزا، معنای اصلی کلمه دین نیستند؛ گرچه به آن نزدیک و از لوازم آن است»[6]دینپژوهان تعریفهای متعدد و متفاوتی از دین ارائه دادهاند؛ بهگونهای که هر کدام از منظر خاصی به تعریف دین پرداختهاند. در نگاه استاد جوادی آملی، ارائه تعریف منطقی و ماهوی به صورت جنس و فصل که شامل تمامی ادیان بشود، امکان ندارد و تعریف منطقی از دین با مشکلات جدی مواجه است. ایان باربور در کتاب علم و دین مینویسد:
«دو مکتب فکری غالب بر این نکته تأکید دارد که دین روشهای خاص خود را دارد، که به کلی با رویههای علمیفرق دارد».
این دغدغه در جهان اسلام بهگونهای دیگر، توجه اندیشمندان اسلامی را به خود جلب کرده است. عدهای همچون پرفسور نقیب العطاس، دکتر اسماعیل فاروقی، دکتر سید حسین نصر، آیت الله جوادی آملی، دکتر گلشنی، حجتالاسلام والمسلمین سید منیرالدین حسینی، دکتر خسرو باقری و ... علم دینی را قبول داشته، اسلامیشدن دانشگاهها را پذیرفتند و گروهی از روشنفکران سکولار، منکر علم دینی شدند و برای علم و دین دو حوزه کاملا مستقل مطرح کردند.از آنجا که تعریف منطقی در جایی است که شیء دارای ماهیت باشد، اما چون دین، وجود ماهوی ندارد و دارای ماهیت نیست، قابل تعریف نخواهد بود؛ «دین...وحدت حقیقی ندارد و هر آنچه که فاقد وحدت حقیقی است، وجود حقیقی ندارد و چیزی که فاقد وجود حقیقی است ماهیت ندارد و فاقد ماهیت، جنس و فصل ندارد؛ ازاین رو ... دین تعریف منطقی مرکب از جنس و فصل ندارد».[7]
«عدهای براین باورند که مصادیق دین متفاوت و پراکنده است؛ چراکه برخی از ادیان الحادی هستند (همانند اعتقاد به تقدس بعضی حیوانات) و برخی الهی میباشند؛ در نتیجه نمیتوان تعریف واحد منطقی از دین ارائه داد: «تنوع و گستردگی آنها موجب شد تا عدهای منکر امکان تعریفی واحد از دین شوند».[8]
«با وجود اشکالات فوق در بیان تعریف منطقی از دین، ارائه تعریف مفهومی، بهگونهای که شامل تمامی ادیان بشود و اشتراکشان صرفا به صورت اشتراک لفظی باشد، امکان پذیر است؛ لذا در تعریف مفهومیمیگوییم: «دین به عقاید، اخلاق، قوانین و مقرارتی گفته میشود که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسانها باشد. پس دین دارای سه عنصر عقاید، اخلاق و احکام است که فقدان یکی ازاینها، موجب نقصان در معنا و مفهوم آن است».[9]
طبق تعریف فوق، دین مجموعه جهانبینی (هست و نیست) است که در عنوان اعتقادات نمایان میگردد و مجموعه ایدئولوژی (باید و نبایدها) است که در زیرمجموعه اخلاق، فقه و حقوق عنوان میگردد. امتیازاین تعریف این است که اولا دایره آن، عام بوده؛ علاوه بر ادیان، ادیان باطل را نیز در برمیگیرد. البته اشتراکشان به صورت اشتراک لفظی است. ثانیا این تعریف از پیام الهی انتزاع شده است؛ زیرا قرآن مجید کلمه دین را به صورت عام و گسترده علاوه بر استعمال آن در ادیان آسمانی، در ادیان باطل و قوانین بشری نیز بهکار برده است: «از مواردی که قرآن کریم از استعمال لفظ دین در مورد ادیان باطل یاد کرده است، آنجاست که سخن فرعون را با پیروان ناآگاهش نقل کرده و میفرماید: «انی أخاف أن یبدل دینکم.»[10] «منظور فرعون از دین و تمدن، نمونه همان مجموعه قوانین و مقرراتی بود که با آن حاکمیت قبطیان بر بنی اسرائیل را تأمین میکرد ... [همچنین] قرآن کریم به قوانین غارتگرانه و ثنیین و بتپرستان حجاز نیز اطلاق دین کرده».[11]
با توجه به گستردگی تعریف مفهومی از دین که شامل تمامی ادیان میشود، چگونه میتوان دین حق را از دین باطل تشخیص داد؟ در پاسخ باید گفت: افتراق ادیان حق و ادیان باطل دراین است که جاعل دین حق، خداوند متعال است و وحی و عقل آن را در اختیار انسان میدهند؛ اما جاعل و آفریننده ادیان باطل، هوا و هوس انسانهاست: «مبدأ فاعلی دین باطل، هوا و هوس انسان است»[12]
پس منظور ما از دین اسلام به معنای جامع است، نه خصوص قرآن و روایات؛ یعنی آنچه را که مسیح(ع) آورد، آن هم دین است؛ آنچه را که موسای کلیمی آورد، آن هم دین است؛ زیرا «ان الدین عند الله الإسلام» و قرآن همه انبیای گذشته را تأیید و تصدیق میکند.
بیشتر بخوانید: تعاریف دین
٢. اقسام دین
استاد جوادی آملی، دین را به دو دسته تقسیم میکند: دین باطل و دین حق. دین باطل، مجموعه جهان بینی وایدئولوژی است که مبدأ پیدایش آن نیازهای روانی یا اجتماعی انسان است. در تحلیل دقیقتر، از آنجا که برای شناخت دقیق یک پدیده باید به بررسی و تحلیل علت تامه (علت فاعلی، علت مادی، علت صوری، علت غایی) شیء پرداخت، لذا در شناسایی باطل و بیان علتهای چهارگانه باید گفت: «علل چهارگانه دین باطل عبارتند از: ۱. مبدأ فاعلى که هوا و هوس انسان است: «افرایت من اتخذ الهه هوا»؛[13] ۲. مبدأ صوری که عقاید، اخلات و مقررات وهمی و خیالی است، نه حقایق و مقررات عقلی؛ ۳. موضوع و محل دین باطل انسانی است که به تباهی تن داده است؛ ۴. هدف غایی دین باطل نیز سقوط در جهنم است».[14]دین حق، مجموعه جهان بینی و ایدئولوژی است که از طرف خداوند و بهوسیله وحی در اختیار انسان قرار میگیرد تا انسان در پرتو تعالیم الهی به نور هدایت آراسته شده و در صراط مستقیم قدم بردارد. در تحلیل دین حق همانند دین باطل میتوان گفت: مبدأ فاعلی آن، خداوند است و مجموعه دین با اراده و علم ازلی الهی در اختیار انسان قرار میگیرد و جز خداوند مبدئی ندارد و عقل و نقل این دو پیام آور و کاشف از اراده الهی هستند، و مبدأ غایی دین به دو غایت میانی و نهایی تقسیم میشود؛ هدف میانی که باایمان و عمل به دین حاصل میشود، بر پایه قسط و عدل است (لقد أرسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط)[15] و غایت نهایی دین، رهانیدن مردم از تاریکی و هدایت به سمت روشنایی و نور الهی است که جامع آن تحقق سعادت دنیا و آخرت است. مبدأ صوری دین، مجموعه اصول و فروعی است که در سه عنوان عقاید احکام و اخلاق نمایان میشود و مبدأ مادی دین، «یعنی موضوع و ماده محل دین، حقیقت انسانیت است».[16]دین حق، مجموعه جهان بینی و ایدئولوژی است که از طرف خداوند و بهوسیله وحی در اختیار انسان قرار میگیرد تا انسان در پرتو تعالیم الهی به نور هدایت آراسته شده و در صراط مستقیم قدم بردارد. در تحلیل دین حق همانند دین باطل میتوان گفت: مبدأ فاعلی آن، خداوند است و مجموعه دین با اراده و علم ازلی الهی در اختیار انسان قرار میگیرد و جز خداوند مبدئی ندارد و عقل و نقل این دو پیام آور و کاشف از اراده الهی هستند، و مبدأ غایی دین به دو غایت میانی و نهایی تقسیم میشود؛ هدف میانی که باایمان و عمل به دین حاصل میشود، بر پایه قسط و عدل است.
شایان ذکر است با توجه به اینکه مبدأ فاعلی دین و مبدأ غائی آن - که خالقی واحد و هدفی واحد دارند - یکی دانسته میشود، ادیان آسمانی در طول هم واقع میشوند نه در عرض هم؛ و الا صدور در دین متباین از خالقی واحد با هدف و غایتی واحد مغایرت دارد و قابل جمع نیست. براین اساس، «ان الدین عند الله الاسلام».[17] دین نزد خداوند متعال، اولا امری ثابت و واحد است و با گذر زمان تغییر نمیکند، «به تعبیر قرآن کریم، روح ادیان الهی یک چیز است؛ ازاین رو دین تثنیه ندارد، چه رسد به اینکه جمع (ادیان) داشته باشد»؛[18] ثانیا، دین واحد و ثابت به به، حق است؛ «هو الذی أرسل وله بالهدى و دین الحق.»[19] «بر همین اساس، قرآن دین محمدی را دین حق نامیده و از پیروزی آن بر همه ادیان خبر میدهد»؛[20] ثالثا، دین واحد و ثابت که نزد خداوند متعال متصف به حق میباشد، اسلام است و جز اسلام دینی از کسی پذیرفته نیست: «من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه»[21]؛ یعنی کسی که غیر از اسلام آیینی برگزیند، از او قبول نخواهد شد.
در تبیین و تشریح ثبوت دین در همه زمانها، میتوان گفت: انسان دارای دو بخش است: بعد روحانی و بعد جسمانی. بعد روحانی انسان، امری ثابت و فراطبیعی است و با گذر زمان تغییر نمیکند و در همه زمانها، ثابت ولایتغیر است؛ لذا اصول دین همانند توحید، نبوت، عدل و... به فطرت انسان مرتبط است و خداوند متعال برای تأمین نیازهای این بخش از انسان، اصول دین را به پیامبران در قالب وحی فرستاده است؛ بنابراین اصول دین امری ثابت و تغییرناپذیر است و با بعثت پیامبری جدید و پیدایش دینی تو، این بخش از اصول که در دین قبلی وجود داشت، در دین جدید نیز به نحو اتم و اکمل تکرار میشود.
اما بعد جسمانی انسان که به طبیعت وابسته است و با پیدایش تحول در حل بیعت، دچار تغییر و تحول میشود، نیازمند پاسخهای متناسب با شأن خود در گذر زمان است؛ لذا خداوند متعال شرایح و مناهج که به بعد متغیر انسان مربوط میشود را متعدد و متغیر قرار داده است. «سرّ وحدت دین، ثبات فطرت انسان و اتحاد همه جانبه آن است: «فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم»[22] و راز کثرت منهاج و شریعت تغیر طبیعت بشر در طول تاریخ است.»[23]
با نظر به مطالب سابق، معلوم میشود دین ثابت و حق، نزد خداوند متعال همان اسلام است و جز اسلام، دینی وجود ندارد واین اسلام در هر عصری در مصداقی خاص جلوه میکند؛ برای مثال در عصر حضرت موسی(ع) به دین، یهودیت دین حق به حساب میآید و این مسیر با ظهور خاتم الانبیا به کمال خود میرسد و در عصر حاضر، دین ثابت و حق نزد خداوند متعال دین پیامبر اسلام(ص) است. اوج کمال آن در مذهب شیعه اثنی عشری نمایان میشود «اسلام تنها دینی است که از طرف خدای سبحان بر آدم(ع) و خاتم و سایر انبیا نازل شد و تمام آنچه در صحف ابراهیم و زبور داوود و تورات موسی کلیم و انجیل عیسی(ع) آمد، بهصورت جامع و کامل در قرآن حضرت محمد(ص) ظهور کرده است»[24].آیت الله جوادی آملی به همین علت، در بحث علم دینی و در مباحثی همچون دینشناسی، انتظار بشر از دین و...، مراد از دین را صرفا دین اسلام میداند: «بحث کنونی ما از دین فقط در فضای اسلام است.»[25]
گفتنی است استاد جوادی آملی در مبحث علم دینی، دو تعریف مجزا برای دین ارائه میدهد:
الف) دین مصطلح
مجموعه عقاید، اخلاق، احکام و حقوق است که در مبحث فوق عنوان شد.
ب) دین جامع (دین توحیدی)
بررسی وجود خداوند متعال و ارزیابی اسمای حسنای الهی و تبیین صفات فعلی خداوند است؛ براین اساس علوم تجربی که به تبیین و چیستی فعل خداوند متعال میپردازند، در زمره دین و گزارههای دینی قرار میگیرند؛ هرچند گزارههای علوم، ارتباطی با سعادت اخروی ندارند و جزء عقاید دینی به حساب نمیآیند، اما از آن جهت که کاشف فعل خداوند متعال میباشند، در حوزه دین جامع قرار میگیرند. «بررسی اینگونه مطالب جزء علوم دینی خواهد بود؛ هر چند نه جزء عقایدند و نه اثر فقهی خاصی بر آنها مترتب است».[26] اصطلاح دوم، فراتر از دین مصطلح بوده، شامل آن نیز میشود: «دین مصطلح مجموعه عقاید، اخلاق، احکام و حقوق است و دین جامع، گذشته از عناوین چهارگانه، علوم را هم در بردارد.»[27]
٣. منابع شناخت دین
استاد جوادی آملی، چهار مقطع برای چگونگی پیدایش دین عنوان میکنند: «مقطع اول دین (قواعد اعتقادی، اخلاقی، فقهی و حقوقی...) [است] و در مقطع دوم، منبع هستیشناختی دین (اراده و علم ازلی خدا) قرار دارد و در مقطع سوم، منبع معرفتشناسی سره و اصیل (وحی معصومانه واقع است و در مقطع چهارم، منبع معرفتشناسی بشر عادی (عقل و نقل) قرار دارد.»[28]توضیح بیشتر اینکه مقطع اول، همان دین مصطلح است و تفاوت آن با تدین در آن است که تدین، پذیرش محتوای گزارههای دینی است که از آن به ایمان یاد میشود و این کار توسط خود فرد از روی اختیار صورت میگیرد؛ اما دین، مجموعه اصول و فروعی است که خداوند متعال آن را جعل و تدوین میکند.
مقطع دوم، منبع ثبوتی دین است که از آن با عنوان منبع هستیشناختی دین نام میبرند. بهطور خلاصه، مجموعه دین که شامل عقاید، احکام و اخلاق است، مخلوق اراده و علم ازلی خداوند متعال است و هیچ عامل دیگری جز خداوند در جعل و تدوین محتوای آن نقشی ندارد؛ زیرا حق قانونگذاری از عهده کسی برمیآید که اولا، علاوه بر حق مولویت و آگاهی به مصالح و مفاسد موجودات از گذشته، حال وآینده آنان نیز باخبر باشد. ثانیا، قدرت اعطای ثواب و عقاب را داشته باشد و دو ویژگی فوق را فقط خداوند متعال واجد است؛ زیرا انسانهای کامل (انبیا و ائمه معصومین(ع) ) با توجه به ممکن الوجود بودنشان و حائز نبودن دو خصوصیت فوق، صرفا کاشف قانون الهی میباشند و به تبیین و چیستی دین میپردازند. «معصومان از نزد خویش چیزی را به عنوان دین عرضه نمیکنند. آنها بازگوکننده اراده تشریعی خداوند و هر چه ارائه میکنند، به الهام الهی است.»[29]
همچنین عقل به سبب محدودیتش، نمیتواند بهصورت مستقل در جعل و تدوین احکام الهی، حکمی داشته باشد و صرفا همانند نقل، کاشف از اراده الهی است: «عقل چون ظاهر الفاظ کتاب و سنت، کاشف و پردهبردار از احکام الهی است و همچنان که ظاهر قرآن و روایت فاقد مولویت هستند و عقوبت و پاداش ندارند، بلکه بیانگر پاداش خدا و کیفر الهیاند، عقل نیز نسبت به قوانین فردی و جمعی، فاقد چنین شأنی است.»[30]
وحی در مقطع سوم قرار دارد. وحی منبع اثباتی دین است که از آن با عنوان منبع معرفتشناختی دین نام میبرند. قرآن کریم، واژه وحی را در عناوین مختلف بهکار برده است؛ همانند هدایت طبیعی، هدایت غریزی، الهام خداوندی به غیرپیامبران، وحی خداوند بر فرشتگان، وحی تشریعی و ...، اما در میان اقسام مختلف وحی، سه گونه وحی با بحث فوق در ارتباطند:
١. وحی تشریعی
گونهای از وحی که همراه با انشای دستور جدید و مختص انبیاست: «وحی اگر به حکم انشائی تعلق بگیرد و دستور جدید به همراه داشته باشد، از سنخ تشریع است و مخصوص پیامبران است.»[31]
۲. محدث
گونهای از وحی که انسان کامل، کلام فرشته را میشنود، اما او را نمیبیند و مصداق بارز آن ائمه اطهار میباشند.
٣. الهام خداوند به غیرپیامبران
گونهای از وحی که حقیقتی از طرف خداوند در قلب و روان فردی که شایستگی و ظرفیت دریافت آن را دارد، القا میشود و انسانی که وحی را دریافت میکند، صدایی نمیشنود، بلکه مطلبی در درون خود ادراک میکند.با توجه به اینکه هر سه قسم از اقسام وحی بهحساب میآیند، اما وحی تشریعی، مختص انبیاست و دو قسم دیگر در غیرانبیا نیز یافت میشود و همراه با تشریع نیست: «مقصود از وحی، همانا عصاره ثقلین، یعنی مدلول قرآن و رهنمود اهل بیت عصمت و طهارت است به خصوص قرآن؛ زیرا وحی گاهی به صورت قرآن نازل میشده است و زمانی به شکل الهام برای تفسیر قرآن و تبیین آن.»[32]
مقطع چهارم، مرحله منابع معرفتشناختی دین، عقل و نقل است. صاحبنظران علم اصول فقه برای کشف محتوای دین از ادله اربعه (کتاب، سنت، اجماع، عقل) یاری میجویند، اما مشهورین اصولین امامیه بر آنند که در میان ادله فوق، اجماع در زیر مجموعه سنت قرار میگیرد و اینگونه نیست که صرف توافق و هماندیشی علمای دین، باعث پیدایش و کشف حکم الهی بهصورت مستقل باشد، بلکه حجیت اجماع به سبب کاشفیت آن از رأی معصوم خواهد بود.
آیت الله جوادی آملی با رویکردی متفاوت و نگاهی ویژه، منابع اثبات دین را در مقطع چهارم، هر چهار دلیل نمیداند، بلکه منحصر در دو منبع اصیل به نام عقل و نقل میداند؛ چراکه اجماع را دلیل مستقل بهحساب نمیآورد و عقل را به عنوان دلیل مستقل، قسیم دلیل نقلی قرار میدهد و قرآن و سنت که هر دو از وحی منبعث میشوند، زیرمجموعه دلیل نقلی قرار میگیرند. با وجود آنکه مقطع سوم و مقطع چهارم، هر دو از اقسام منابع معرفتشناختی دین به حساب میآیند، اما مقطع سوم، منبع اصیل است و مقطع چهارم، منبع بشر عادی است. همچنین تفاوت عمدهای میان وحی و دلیل نقلی (قرآن و سنت) وجود دارد که چنین است:
1.خصوصیات وحی در آن است که از منبع اصیل سرچشمه میگیرد (عین الیقین است) و چون مسئول تلقی و ارسال دین است، از خطا مصون میباشد؛ اما قرآن و سنت هرچند الفاظشان عین وحی است، برداشت معنا از آن به صورت علم الیقین است و احتمال خطا و سهو در برداشت معنا منتفی نیست: «آنچه به جامعه بشری میرسد، عین الفاظ وحی است که کمترین تردید در وحی بودن آن نیست و همین الفاظ مغبر ورود به معانی آنها است. عابران کوی معنا، یکسان نیستند: ممکن است دو سالک هر دو معنای واقعی الفاظ وحیانی را بفهمند با تفاوت درجه و یا هر دو خطا بروند با تفاوت درجه.»[33]
2.عقل و نقل - که قسیم همدیگر میباشند - علم الیقین به حساب میآیند؛ اما وحی عینالیقین است و مقابل ندارد. بر این اساس، تقابل عقل و وحی یا تقابل عقل و نقل درست نیست.
٣. عارف به علم شهودی و فقیه به علم حصولی، از وحی برداشت میکنند؛ اما برداشت هر دو گروه از وحی، عین وحی نیست؛ چراکه با تحقیق و پژوهش آنچه نصیب پژوهنده میشود، مفهوم آن است و حقیقت وحی که مصداق است، نصیب کسی نمیشود.
۴. «معنای صواب و صدق و حق بودن علمالیقین، آن است که با عینالیقین مطابق است واین دانش، یعنی عینالیقین میزان ارزیابی علوم دیگر است و درک علمالیقین که موزون است، قسیم عینالیقین که میزان است، نخواهد بود.»[34]
نمایش پی نوشت ها:
[1]این گفتار با همکاری برادر فاضل جناب آقای قاسم بابایی تدوین شده است.
[2] استادایت الله حاج شیخ عبدالله جوادی آملی در سال ۱۳۱۲ در شهرستان آمل به دنیا آمد. پس از پایان دروس ششم ابتدایی، در سال ۱۳۲۵، وارد حوزه علمیه آمل شد. در آنجا ادبیات، شرح لمعه، قوانین، شرایع، مالی شیخ صدوق و سایر کتب سطح را از استادانی چون فرسیو، غروی، عزیزالله طبرسی، آقا ضیاء آملی، احمد اعتمادی، ابوالقاسم رجایی، شعبان نوری و پدرش میرزا ابوالحسن جوادی آموخت. پس از آن، مدت کوتاهی به حوزه علمیه مشهد رفت، ولی در آنجا ماندگار نشد. وی در سال ۱۳۲۹ به تهران رفت و با راهنمایی محمد تقی آملی، تحصیلات خود را در مدرسه مروی ادامه داد. در آنجا رسائل و مکاسب را از اسماعیل جاپلقی، سیدعباس فشارکی و محمدرضا محقق داماد فرا گرفت و از درس هیأت، طبیعیات اشارات، بخشهایی از اسفار و شرح منظومه مرحوم ابوالحسن شعرانی بهره برد. در درس تفسیر قرآن، بخشی از شرح منظومه، بخشهای الهیات و فرمان اشارات و مبحث نفس اسفار مرحوم الهی قمشهای شرکت کرد و شرح فصوص الحکم را از مرحوم فاضل تونی و درس خارج فقه و اصول را از مرحوم محمد تقی آملی آموخت. هرچند در همه موارد شاگرد صفرعلی شهمیرزادی سیاهپرهای هم بوده است. وی در سال ۱۳۳۴ با تشویق محمد تقی آملی، برای تکمیل تحصیلات به حوزه علمیه قم کوچ کرد. در آنجا، مدتی از درس خارج فقه سید حسین طباطبایی بروجردی استفاده کرد و بیش از دوازده سال در درس خارج فقه محقق داماد و حدود هفت سال در درس خارج اصول سیدروح الله خمینی حضور یافت. وی همچنین حدود پنج سال در درس خارج میرزاهاشم آملی شرکت کرد. از همان ابتدای ورود به قم، رابطه علمیخود را با فیلسوف و مفسر قرآن، سید محمد حسین طباطبایی آغاز کرد کهاین ارتباط تا پایان عمر وی ادامه یافت. برخی از دروسی که از او آموخت، عبارتند از: بخشهای نفس و معاد اسفار، درس خارج اسفار، الهیات و برهان شفا، تمهید القواعد، علم حدیث، تفسیر قرآن کریم، شرح اشعار حافظ، تطبیق فلسفه شرق و غرب و بررسی فلسفههای مادی. پس از اتمام تحصیلات، فعالیتهای وی بر تدریس و نشر معارف الهی متمرکز گردید و در سطوح و دورههای مختلف، شرح اشارات، شرح تجرید، شرح منظومه، الشواهد الربوبیة، التحصیل، شفا، دوره کامل اسفار، تمهید القواعد، شرح فصوص الحکم، مصباح الأنس، درس خارج فقه، تفسیر موضوعی قرآن، تفسیر ترتیبی قرآن و... را تدریس نمود.ایت الله جوادی آملی، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و دورههای اول و دوم مجلس خبرگان رهبری بود و در بهمن ۱۳۶۷ به عنوان نماینده امام خمینی و برای ارائه پیام او به میخائیل گورباچف، رهبر شوروی، به مسکو سفر کرد. برخی از آثار وی عبارتند از: تفسیر تسنیم، قرآن در قرآن، توحید در قرآن، وحی و نبوت در قرآن، معاد در قرآن (۲ جلد)، سیره پیامبران در قرآن (۲ جلد)، سیره رسول اکرم در قرآن (۲ جلد)، مبادی اخلاق در قرآن، مراحل اخلاق در قرآن، فطرت در قرآن، معرفت شناسی در قرآن، صورت و سیرت انسان در قرآن، حیات حقیقی انسان در قرآن، هدایت در قرآن، ادب فنای مقربان (شرح زیارت جامعه کبیره، ۵ جلد)، عصاره خلقت، حماسه و عرفان، گنجور عشق، رحیق مختوم (شرح حکمت متعالیه، ۹ جلد)، فلسفه صدرا، فلسفه حقوق بشر، تبیین براهین اثبات خدا، علی بن موسی الرضا هلی و الفلسفة الالهیه، حق و تکلیف در اسلام، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، انتظار بشر از دین، نسبت دین و دنیا (بررسی و نقد نظریه سکولاریسم)، دین شناسی شریعت درایینه معرفت، ولایت فقیه (ولایت فقاهت و عدالت)، کتاب الخمس، سروش هدایت (۴ جلد)، نقل از: سرچشمه اندیشه (۶ جلد)، بنیان مرصوص امام خمینی، نسیم اندیشه (۲ جلد)، اسلام و محیط زیست. (به www.esraco.net )
[3] ر.ک: عبدالحسین خسروپناه؛ جریان شناسی فکریایران معاصر.
[4]ایان باربور؛ علم و دین؛ ص ۲.
[5] لسان العرب؛ ص ۳۳۹.
[6] عبدالله جوادی آملی: تسنیم؛ ج ۱، ص ۲۸۳
[7] همو، دین شناسی؛ ص ۲۷
[8] همان، ص25.
[9] همو، حق و تکلیف، ص۲۲۸
[10] من ازاین میترسم کهایین شما را دگرگون سازد (غافر: ۲۶).
[11] همو، شریعت در آئینه معرفت، ص ۱۱۴
[12] همو، دین شناسی؛ ص۳۲.
[13]ایا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داد (جاثیه: ۲۳)
[14] همو، دین شناسی؛ ص ۳۳.
[15] ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و به آنان کتاب و ترازو نازل کردیم تا مردم به عدالت برخیزند (حدید: ۲۵).
[16] همان، ص ۳۰.
[17] دین نزد خداوند متعال اسلام است (آل عمران: ۱۹).
[18] همان، ص227.
[19] یونس: 32.
[20] همو، تسنیم، ج13، ص431.
[21] آل عمران: 85.
[22] فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است، تغییری در آفرینش خداست،ایین پایدار همین است (روم؛ ۳۰)
[23] همو، اسلام و محیط زیست ؛ ص310.
[24] همو، انتظار بشر از دین؛ ص ۱۷۸.
[25] همو، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی؛ ص ۲۴.
[26] همو، «تبیین برخی از مطالب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی»؛ ص۱۸
[27] همان، ص37.
[28] همان، ص22.
[29] همو، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی؛ ص ۴۶.
[30] همان، ص41.
[31] همو، وحی و نبوت در قرآن؛ ص ۶۲
[32] همو، تفسیر انسان به انسان؛ ص۹۳.
[33] همو، «تبیین برخی از مطالب عقل در هندسه معرفت دینی»؛ ص۱۸.
[34] همان،ص19.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}